مراقبت از والدین مبتلا به آلزایمر و زوال عقل
او هنوز هم یکی از خوشنواترین آدمهایی بود که همه میشناختند... اگر از او بپرسید «میدانی من کی هستم؟» او پاسخ می داد: "فکر می کنم دارم!"
در حالی که ما به بحث برنامه گفتگوی رادیویی آلزایمر صحبت می کنیم، لری لا بی و دکتر اشفورد، مخترع MemTrax تجربیات شخصی خود را در رابطه با رفتار با والدین خود در زمانی که به بیماری آلزایمر و زوال عقل دچار شده اند، ارائه دهند. ما از دکتر اشفوردیک نکته جالب بهداشتی، اینکه آموزش و تعامل اجتماعی محرک بسیار مهمی است که مغز برای سالم بودن به آن نیاز دارد. این هفته برای یک پست وبلاگ بسیار شخصی به ما بپیوندید زیرا با بیماری حافظه روبرو هستیم.
لری:
آره، برای مادرم هم وحشتناک بود، او می دانست که چیزی اشتباه است. او 3 حلقه حلقهای در مورد نحوه انجام کارش ساخت، روالها به روشهای مختلف برای انطباق با زمان گفتن بسیار مهم شدند، او برای چیزهایی که در هنگام ابتلا به بیماری آلزایمر مانور میداد، فوقالعاده بود. یکی از ترفندهای ساده او این بود که تلویزیون را در یک کانال نگه میداشت، زیرا او از اخبار و اینکه چه کسی در حال پخش است، زمان ناهار، وقت شام یا زمان خواب میدانست. ما نمیدانستیم معامله او چیست، باید در کانال 4 باشد، حالا و روزها آنقدر اوضاع را تغییر میدهند، با برنامهنویسی، برای کسی سخت است که از آن به این شکل استفاده کند. در آن زمان برای او واقعاً خوب کار کرد.
دکتر اشفورد:
اما او به شما نگفت که این کاری است که او انجام می دهد؟
لری:
نه نه نه…
دکتر اشفورد:
دقیقا. (دکتر اشفورد نکته قبلی خود را در پست های وبلاگ قبلی خود ثابت می کند که برخی از افراد مبتلا به آلزایمر و زوال عقل به علائم و بیماری های خود اشاره نمی کنند یا توجه خود را به آنها جلب نمی کنند.)
لری:
چیزهای خاصی بود که او به ما گفت، در آن زمان که دیگر کار نمی کرد و کاری در اطرافش نداشت، او در پوشاندن آن کاملاً درخشان بود. کارهایی که او انجام داد شگفتانگیز بود و من شخصاً فکر میکنم تعامل اجتماعی بسیار مهم است و فکر میکنم به همین دلیل است که او تا زمانی که زنده بود زندگی کرد، به این دلیل بود که در 4 سال آخر زندگیاش، او در مراحل پایانی خود بود، هنوز ارتباطی وجود داشت. . آنقدر عمیق و پر جنب و جوش نبود، اما او با افرادی که او را احاطه کرده بودند بسیار درگیر بود. او در آن زمان در آسایشگاه بود و باورنکردنی بود، شما آن جرقه را می بینید، برای من دوست دارم تحقیقات بیشتری در مورد تأثیرات مشارکت اجتماعی و بیماری آلزایمر انجام شود، ما اکنون شروع به دیدن برخی از آنها کرده ایم اما به نظر می رسد همه چیز داروخانه ای باشید که از نظر درمان هدایت می شود و من از جنبه شخصی فکر می کنم که کل بخش اجتماعی از نظر نحوه زندگی و مراقبت از کسی بسیار مهم است زیرا همه ما گلوله جادویی کوچک را می شناسیم [A درمان دارویی برای بیماری آلزایمر] راهی برای خروج است، اگر حتی یکی از آنها وجود داشته باشد یا اگر تغییری کلی در زندگی ایجاد شود، فقط احساس می کنم که قطعه نامزدی بسیار حیاتی است. آیا احساس میکنید که قطعه نامزدی برای دفع برخی از علائم بیماری آلزایمر حیاتی است؟
دکتر اشفورد:
100% باهات موافقم. من فکر می کنم بسیار مهم است، اما همانطور که گفتم آموزش مهم است، لزوماً لازم نیست به مدرسه بروید تا تحصیل کنید، تعامل با مردم، من معتقدم تعامل اجتماعی، حتی معتقدم رفتن به کلیسا برای مردم خوب است [برای کمک پیشگیری از زوال عقل و بیماری آلزایمر]، نه لزوماً به دلایل معنوی، بلکه به دلیل حمایت و تعامل عظیم با افراد دیگر که کلیسا یا سایر سازمانهای اجتماعی ارائه خواهند داد.
بنابراین من فکر می کنم که ادامه این چیزها نوعی تحریک است که مغز شما به آن نیاز دارد، و باید تحریکی بدون استرس باشد که خوشایند باشد و شما را ادامه دهد. پدرم بسیار اجتماعی بود و حتی در آخرین سال زندگیاش که در شرایط مراقبتی قرار داشت، هنوز یکی از خوشنواترین افرادی بود که هر کسی میشناخت. شما برای دیدن او [در حالی که به بیماری آلزایمر مبتلا بود] می رفتید و او از دیدن شما بسیار خوشحال بود و بسیار خوشحال بود که او را ملاقات کردید. اگر از او بپرسید "می دانی من کی هستم؟" او پاسخ می داد: "فکر می کنم دارم!" او با وجود اینکه نمی توانست کسی را به خاطر بیاورد، هنوز زندگی بسیار غنی ای داشت. در اواخر دهه 80 زندگی او حدود 10 سال بود که این مشکلات را داشت. این چیزها به تدریج پیش می روند، بخشی از زندگی است، همانطور که من کشف کرده ام، شما روند پیری را متوقف نمی کنید.